بسمِ ربّ الحُسین

 هرکسی در دنیا اربابی دارد و خدمتگذار اربابش می باشد. ارباب یکی طاغوت است برای یکی جاه و مقام، و برای کسی هم انسانی بزرگ  مرد و آزاده که  انقدر مقامش در عرش معلی بلند مرتبه است که  فرشته ای چون فطرس ملک که از درگاه الهی رانده شده و بالهایش سوزانده شده ، به زمین می آید تا اربابش او را شفاعت کند.

ارباب های این دنیا شاید تعدادشان زیاد باشد، ولی هیچکدام آنها  به  قَتیلُ العَبَرات  نمی رسند . ارباب واقعی اوست و باقی ارباب ها در مقیاس های دنیوی محسابه می شوند..

بعد از شهادت امام حسین (ع) و حتی قبل تر از واقعه عاشورا، بودند کسانی که ادعای  خادمی  اباعبدالله را داشتند و در دستگاه اهل بیت بودند.اما سوال این است :  به راستی خادم ارباب کیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟

باید این حقیقت را قبول کرد، راه فراری نیست، یا خادم حسین(ع) هستیم یا خادم یزید!! میانه ای هم وجود ندارد..این را به خوبی کوفیان بی وفا در واقعه کربلا نشان دادند..

اما خادمی در دستگاه اباعبدالله یک شرط مهم دارد و آن این است که بی هنر نمی تواند خادم باشد... حتی اگر حضرت جَوْنِ بْنِ حُوَیِّ  باشی، با آنکه سیاهی و نسبت به دیگران از جایگاه و مقام پست تری برخورداری... اما هنرمندی و همین باعث میشود که امام تو را بپذیرد، تا برایش کار کنی، خادمش باشی. جَوْنِ بْنِ حُوَیِّ  اسلحه ساز و اسلحه شناس کربلاست.. اسلم ترکی قصه گوی کودکان کربلاست و...

بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش

که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری!!

در رکاب اباعبدالله باید پای کار بود و همیشه باید ترسید. ترسید از آن روز که تو را نپذیرند!  اگر مارا قبول نکنند کجا برویم؟ اصلا کجا را داریم که برویم.. باید خوف داشت از آن لحظه ای که امام به ما بگوید دیگر به دردش نمیخوریم... خادمی را جز با خواهش و  تمنّا نمی دهند.. امام باید بخواهد و ما را بپذیرد... باید از امام خواست که توفیق نوکری به ما بدهد؛ جز با توسّل و تمسّک این مهم امکان پذیر نیست.

خادمی فقط به این نیست که در کنار مزارش با چوب پر بایستی یا  مجری برگزاری  هیئتش باشی! همه ی اینها ارزشمند است ، اما همه ی خادمی این نیست!! راه درست   خادمی آن است که همواره این سوال را با خود مطرح کنی، که اگر کسی که الان توفیق نوکری اش را دارم، زنده بود؛ در زمانه ما چه می کرد؟ خود را برای ورود به چه عرصه هایی آماده می کرد؟؟ می توان در همه عرصه ها خادم سید الشهدا بود.. در عرصه علم، فرهنگ ، اقتصاد و یا حتی سیاست!! باید در هر نقطه ای که هستیم نیت خادمی کنیم، اگر چنین شد، آنجاست که شیوه و مدل کار کردن های ما عوض شده و رنگ و بوی دیگری می گیرد!

خادمی یعنی وقف امام شدن.. در عالم خادمی ، همه حق و حقوقشان را گرفتند ، آمدند که کار کنند... قصه، قصه انجام تکلیف است..

 و در آخر:

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد

ز سمک تا به سماکش کشش لیلا برد

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد..

 

والسلام

 

نگارش متن فوق، حاصل مطالعه کتابچه خادم ارباب کیست، اثر سید علی اصغر علوی